۱. این آقای شکیل اونیل، اندازه و قد و قامتش به کنار، رسما جزو ده نفر اول تاریخ بسکتبال امریکا بود و هر جور عنوان و قهرمانی که بخواید از قهرمانی NBA تا قهرمانی جهان و المپیک در کارنامه ایشون موجود بود. آقای شک صرفا یه مشکل داشت به نام پرتاب آزاد. آقای شک فقط نصف پرتابهای آزادش رو گل می‌کرد، و بالا می‌رفت و پایین می‌اومد این یکیو نمی تونست درست کنه. از همون بچگی و دبیرستان هم داستان همین بود و آقای شک شده بود مسخره خاص و عام. کار به جایی رسیده بود که تیمهای مقابل که می‌دونستن آقای شک نمی تونه پرتابهاش رو گل کنه، عمدا می‌زدنش و بعد هم پرتاب آزاد گل نمی‌شد و خلاص. یه روزی بعد از مدتها تمرین کردنِ آقای شک، داد آقای فیل جکسون دراومد که بابا اون دکتر پرتاب آزاد رو بیارید یه نگاهی به مریض ما بندازه و اینجوری شد که آقای بنکس رو بردند سر تمرینِ آقای شک.

۲. دکترِ پرتاب آزاد آقای دان بنکس بود. مرد ۷۰ ساله گاوداری که هرگز بسکتبال حرفه ای بازی نکرده بود ولی رکورد پرتاب آزاد دنیا دستش بود. یعنی یه روز آقای بنکس رفته بود باشگاه تمرین و رفقا گفتن بابا دکتر حالا که دور هم هستیم یه چند تا توپ بنداز توی سبد. آقای بنکس هم هفت ساعت و نیم توپ انداخت توی سبد. اینجوریا بود آقای بنکس. آقای بنکس رو بردن تمرین تیم لیکرز و دید که مربیها هی به آقای شک می گن توپ رو اینوری بنداز و دستت رو اونوری بگیر، و این درسته و اون غلط. آقای بنکس به آقای جکسون گفت برادر، این مربیهای شما بی‌خبر بودند از حال درون، استعیذالله ممّا یُفتَرون. مشکل آقای شک مشکل تکنیک و روش و متد نیست. مشکلش همه این "نمی تواند"یست که در طول همه این سالها انبار شده در ذهنش. مشکل اینه که همه گفتند شک همه کاری بلده جز پرتاب آزاد و آقای شک اسیر داستان شده.

۳. به آقای بنکس گفتند شما مطمئنی؟ آقای بنکس گفت که یه چشم‌بند بیارید و چشم آقای شک رو ببندید و بذارید با چشم بسته تمرین کنه. چشم آقای شک رو که بستن و از دنیای خارج فارغ شد، به جای نصف، شصت درصد توپها گل شد. آقای بنکس به آقای جکسون گفت کار کارِ من نیست برادرم. تن خوشست و او گرفتار دلست. و برگشت و به گاوداری رسید.

۴. یک آقای بنکسِ گاوداری باید باشد برای آقای شکِ پرتاب آزاد خراب‌کنِ درون همه. که با نگاه اول بداند که کمیها و کاستیها از کجا می آیند و آبشخورشان کجاست. که بگوید این عقده‌ها و احساس ناامنی‌ها و زخمهای گذشته را که سنگینی می‌کند با چشم‌بند ببندید و پرتاب آزادتان را فارغ از این حرفها گل کنید. بعد آقای شکِ متحیر بماند غرق در فکر این کشف تازه، و در انتخاب زندگی با چشم‌بند و بی چشم‌بند، و آقای بنکس، بی‌خیال از تغییری که در روح آقای شکِ درون ایجاد کرده برسد به دوشیدن شیر گاوها.

@Farnoudian